• عاشق شدن
• بعد از این که از مسافرت برگشتی ببینی هزارتا نامه داری
• آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
• برای مسافرت به یک جای زیبا بری
• به رختخواب بری و به صدای بارش باران گوش بدی
• از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه
• آخرین امتحانتو پاس کنی
• کسی که معمولا زیاد نمیبینیش ولی دلت میخواد ببینیش بهت تلفن کنه
• بدون دلیل بخندی توی شلوار لی که دوسال گذشته ازش استفاده میکردی پول پیدا کنی
• برای خودت تو آیینهشکلک در بیاری و بهش بخندی
• تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعت ها طول بکشه
• بطورتصادفی بشنوی یه نفر داره ازت تعریف میکنه
• از خواب پاشی و ببینی میتونی چند ساعت دیگه هم بخوابی
• آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یادت میاره
• عضو یک تیم باشی
• از بالای تپه به غروب آفتاب نگاه کنی
• عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
• یادت بیاد که دوستای احمقت چه کار های احمقانه ای میکردند وبخندی و بخندی وباز هم بخندی...
• این ها بهترین لحظات زندگی هستند...
• قدرشونو بدونید ....
• زندگی یک مشکل نیست که باید حلش کرد بلکه یک هدیه است که باید ازش لذت برد.

   در کوهستانی بنام دوستی .....

  رشته کوهی است بنام محبت .......                           

  درآن حوالی رودی بنام وفا...........

  به آب هایی میریزد بنام صفا  ...............

 وهر رود به اقیانوسی می پیوندد بنام............

                                                                                                        وداع

مغرورم؟؟؟؟ عشقم میکشه!!!!! تنهام ؟؟؟؟؟؟ به خودم مربوطه !!!!!!! از بعضی ها متنفرم

؟؟؟؟؟ خودشون خواستن !!!!!! بعضی هارو فراموش کردم ؟؟؟؟؟ حافظه ی خودمه

!!!!!!مثل بچه ها هستم ؟؟؟؟؟ دوس دارم !!!!!!! لجبازم ؟؟؟؟؟؟؟؟  آره چه جورم !!!!!!!!

کینه ایم ؟؟؟؟؟؟ به شما ربطی نداره !!!!!!!! سنگ دلم ؟؟؟؟؟ چه بهتر !!!!!!! از من

خوشت نمیاد ؟؟؟؟مگه مجبورت کردم !!!!!!قراره مثل تو باشم ؟؟؟؟؟؟؟ نوچ !!!!!  قابل

تحمل نیستم ؟؟؟؟؟ اجباری به تحملم نیست !!!!!!!!    راه باز جاده دراز ..............

هرررررررررررری ..........اونیم که مشکلی نداره خوش اومده

  به وبلاگم خو ش اومدین .....

خسته ام از آرزوها

آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی

بال های استعاری

لحظه های کاغذی را

روز وشب تکرار کردن

خاطرات بایگانی

زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین

پله های روبه پایین

سقف های سردوسنگین

آسمان های اجاری

بانگاهی سرشکسته

چشم های پنبه بسته

خسته از درهای بسته

خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده

میز های صف کشیده

خنده های لب پریده

گریه های اختیاری

عصرجدول های خالی

پارک های این حوالی

پرسه های بی خیالی

نیمکت های خماری

رونوشت روز ها را

روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی

جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را

باغبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی

باد خواهدبرد روزی

روی میز خاکی من

صفحه ی باز حوادث

درستون تسلیت ها

نامی از من یادگاری